به نام خدا

امروز ساعت 12 پاشدم اومدم ازمایشگاه بشینم کارامو انجام بدم. دیدم بغل دستیم کنارم نشسته و خودشو چیز می کنه ! این بغل دستیم رفیقم  بوده ولی یه چند وقتیه خودشو چیز میکنه ! دلیلشم هر چیزی که هست اصلا برام مهم نیست ! چون یه موقع هست تو با یه سری ادما رفاقت داری بعد نظراتشون برات مهم میشن. یه موقعم هست با یه سری رفاقت نداری ولی اونا متوقع میشن یه کاریو براشون بکنی !

البته من دلیل ناراحتیشو میدونم و از نظر من خیلی خنده دار و چرته ! دلیلش اینه که ما دو نفری مسئول خرید ازمایشگاهیم ! بعد یه روز یکی از اعضای ازمایشگاه به ما گفت یه کار بانکی برای ازمایشگاه انجام بدیم ! اون شدیداً اصرار داشت این وظیفه ما نیست ! ولی من میدونستم وظیفه مون نیست اما دوس داشتم این کارو انجام بدم و قبول کردم و با هم رفتیم انجام دادیم !! خودشم اومد ! یعنی اگه نمیومد من خودم میرفتم !

بعد این قضیه شروع کرد به فلسفه بافی که چرا این کارو کردی !؟ میگفت مگه حدیث نداریم که کسی که بهش ظلم میشه به اندازه خود ظالم مقصره !!! و از این توجیهات کشکی دینی !!

منم در نهایت بهش گفتم قصدم این بوده یکیو شاد کنم و اگه با این کارم یکی تونسته بیشتر به کاراش برسه راضی ام !

بعد میگفت اگه میخوای یکیو شاد کنی به فقرا کمک کن !

و ته ته ش که قانع نشد چیز شد ! من هیچ توهینی هم نکردم !

این شد که رفیق بی شعورم یه ساعت پیش، که از پیشم رفت بدون خداحافظی از پیشم رفت !

 

این موضوع چندتا درس داره برام که براتو میگم :

1) اگه 23 سالتونم بشه بازم میتونید مث یه بچه 9 ساله استدلال بیاریدو کاراتونو توجیه کنید

2) ادمایی که واقعا بود و نبودشون براتون اهمیتی ندارنو جدی نگیرید اصلا ! توقعی هم به شعورشون نداشته باشین

3) این خیلی خوبه که به کسی کمک کنید که مستحق باشه! ولی به پیر به پیغمبر به ادمای تنبل هم کمک کنید، کار خوب انجام دادین ! مورد ظلم هم واقع نشدین!

4) جان عزیزانتون دین رو دستمایه ی کاراتون نکنید ! اونم در این سطح !

5) تحصیلات شعور نمیاره 

6) خوشحال میشم نظراتتونو درباره رفقای این سبکی تون بخونم ! اینطوری حس میکنم تنها نیستم !