اون نمیدونه دوسش دارم ولی من که میدونم

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

نگاهی مجدد بر پدیده خلقت دوست از منظر اقلیت ها !

به نام خدا

دلیل اینکه انقد میخوام راجع به دوست حرف بزنم اینه که واقعاً دوستای آدما جایگاه ویژه ای دارن ! یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر موجوداتی هستن که بالاجبار باهاشون ارتباط برقرار میکنی و البته در بیشتر مواقع راضی ای از این رابطه اما دوستو با دستای خودت انتخاب میکنی ! و بهش چنان جایگاهی میدی که میتونه گند بزنه به زندگیت و بره !

دوستا رو میشه چندجور دسته بندی کرد ولی اصلاً دسته بندیا مهم نیستن ! مهم اینه که تو حالت باهاشون خوش باشه. وقتی سن ت کمه با بچه هایی رفیق میشی که مثلاً به نوعی مودب ترن ! مثلاً توی مهدکودک و دبستان با بچه هایی رفیق میشی که وقتی دارن خوراکیشونو میخورن یه تعارف به تو هم میزنن! بعد اردو که میرین برای شمام خوراکی میارن !

توی دبیرستان دوستیای من به این سبک بودن که هرچی طرف بیشتر فحش میداد و بیشتر راجع به مسائل غیراخلاقی صحبت میکرد بیشتر جذب میشدم ! شاید عجیب به نظر بیاد ولی برای یه پسری که هیچی از هیچی نمیدونه اینجور رفقا نقش یه فانوس رو داشتن !

توی کارشناسی هم افرادیو انتخاب کردم که بیشتر شوخ طبع بودن ! بیشتر حالم باهاشون خوش بود و بیشتر حس میکردم مرام میذارنو مچ میشیم و میخندیم !

ولی الان توی ارشد از آدمایی خوشم میاد که دهنشون بوی قرمه سبزی نمیده ! 4 تا کتاب خوندن و چندتا فیلم دادن ! توی یه سری زمینه ها تئوریسین ن مثلاً ! میشه باهاشون مشورت کرد و مشورت گرفت !

نکته جالب اینجاس که من از بین همه ی شعبه هایی که توی هر دوره از زندگیم زدم (شما به جای شعبه بگو دوست) شاید اندک ن آدمایی که الان میپسندمشون ! یعنی به مذاق الانم خوش میاد.

حالا سوال اینه باید با بقیه چیکار کرد ؟

شاید عجیب به نظر بیاد این حرفم ولی این بقیه رو باید اروم اروم خنثی شون کرد !

دقیقتر بخوام بگم واقعاً شاید کارایی یه دوست در آینده تنها همین باشه که بگی "ای وای منصور چقد بزرگ شدی ! ای وای چه پیر شدی ! کجا بودی این همه مدت ! یادته اکبرو یه بار با کوکب دیدیم توی پارک ! بعد رفتیم یه سیگارت انداختیم زیر کوکب ! وقتی سیگارت ترکید،  عمه اخترو اوردیم جلوی چشای کوکب " بعدم قاه قاه بخندین و حسرت بخورین چه سالای خوبی بود !

واقعا کارایی یه سری از ادما در همین حد ه ! یعنی نمیشه بیشتر از این باهاشون باشی و ازشون نفع معنوی ببری! البته ماها قطعاً وقتی اینجور رفقا رو میبینیم حسرت میخوریم که چرا این همه مدت باهم نبودیم ! ولی مطمئن باشید نبودنمون با اونا بهتر از بودنمون بوده !

دوستایی رو که حس میکنین نتونستن آپدیت کنن خودشونو با سن تون، با سلیقه تون ، آروم آروم کنار بذارید !

و سعی کنید ازشون خاطره بسازید و نگهشون دارید واسه بعداً

چون مطمئن باشییییییییید بیشتر اون دوستایی که اوج کمکشون، خوراکی دادنشون بود و اوج حرکتشون، فحش دادنشون بود و اوج صمیمیتشون، جوک گفتنشون بود وقتی مواجه میشن با خواسته های جدید شما باعث پیشرفتتون نمیشن !

باعث میشن با همون خواسته ها و توقعات و همون شخصیت قبلی تون، درجا بزنید و این با اصل زندگی در تناقض ه

۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مُجیز

رفیق بی شعور

به نام خدا

امروز ساعت 12 پاشدم اومدم ازمایشگاه بشینم کارامو انجام بدم. دیدم بغل دستیم کنارم نشسته و خودشو چیز می کنه ! این بغل دستیم رفیقم  بوده ولی یه چند وقتیه خودشو چیز میکنه ! دلیلشم هر چیزی که هست اصلا برام مهم نیست ! چون یه موقع هست تو با یه سری ادما رفاقت داری بعد نظراتشون برات مهم میشن. یه موقعم هست با یه سری رفاقت نداری ولی اونا متوقع میشن یه کاریو براشون بکنی !

البته من دلیل ناراحتیشو میدونم و از نظر من خیلی خنده دار و چرته ! دلیلش اینه که ما دو نفری مسئول خرید ازمایشگاهیم ! بعد یه روز یکی از اعضای ازمایشگاه به ما گفت یه کار بانکی برای ازمایشگاه انجام بدیم ! اون شدیداً اصرار داشت این وظیفه ما نیست ! ولی من میدونستم وظیفه مون نیست اما دوس داشتم این کارو انجام بدم و قبول کردم و با هم رفتیم انجام دادیم !! خودشم اومد ! یعنی اگه نمیومد من خودم میرفتم !

بعد این قضیه شروع کرد به فلسفه بافی که چرا این کارو کردی !؟ میگفت مگه حدیث نداریم که کسی که بهش ظلم میشه به اندازه خود ظالم مقصره !!! و از این توجیهات کشکی دینی !!

منم در نهایت بهش گفتم قصدم این بوده یکیو شاد کنم و اگه با این کارم یکی تونسته بیشتر به کاراش برسه راضی ام !

بعد میگفت اگه میخوای یکیو شاد کنی به فقرا کمک کن !

و ته ته ش که قانع نشد چیز شد ! من هیچ توهینی هم نکردم !

این شد که رفیق بی شعورم یه ساعت پیش، که از پیشم رفت بدون خداحافظی از پیشم رفت !

 

این موضوع چندتا درس داره برام که براتو میگم :

1) اگه 23 سالتونم بشه بازم میتونید مث یه بچه 9 ساله استدلال بیاریدو کاراتونو توجیه کنید

2) ادمایی که واقعا بود و نبودشون براتون اهمیتی ندارنو جدی نگیرید اصلا ! توقعی هم به شعورشون نداشته باشین

3) این خیلی خوبه که به کسی کمک کنید که مستحق باشه! ولی به پیر به پیغمبر به ادمای تنبل هم کمک کنید، کار خوب انجام دادین ! مورد ظلم هم واقع نشدین!

4) جان عزیزانتون دین رو دستمایه ی کاراتون نکنید ! اونم در این سطح !

5) تحصیلات شعور نمیاره 

6) خوشحال میشم نظراتتونو درباره رفقای این سبکی تون بخونم ! اینطوری حس میکنم تنها نیستم !

۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۳:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مُجیز

یافتم !

Yn enw Duw
(به نام خدا به زبان ولزی)

با چشمانی خونبار، قالب سایتمو عوض کردم و با چشمانی خونبارتر عکس نداره پستام و با چشمانی خون فشان، دیگه آرم "جذرمد" رو توی پستام نمیذارم!

مرض ندارم ولی خب یکی از دوستان که خاطرش برام عزیزه و میدونم خیر و صلاحمو میخواد این پیشنهادو داد !

البته خودشم میدونه پیشنهاداش هر صد تا یکی مورد استقبال قرار میگیره و این دفعه قرار گرفت ! و گرنه من زندگی خودمو دارم به کسی اجازه نمیدم دست توش ببره ! میخوام pure (خالص) برای خودم باشه !

زبان خودمو داشته باشم، شوخیای خودمو داشته باشم و اخلاق خاص خودمو داشته باشم.

قسمت "درباره من" رو هم تغییر دادم و خواستید بخونیدش.

راجع به پست قبلی م خدمتتون عرض کنم که من دیدم درست نیست که یه مجموعه داستانی بذارم و مخاطبایی رو جذب کنم و بعدش به امون خدا ولشون کنم ! خب اینا وقتشونو که از سر راه نیاوردن! منم بیکار نیستم ! واسه همین تصمیم گرفتم داستانمو توی یه کانال بذارم و همه اونایی که داستانو دنبال میکردن عضو اون کانال بشن! لطفا همه عضو شید که بفهمم چه تعداد مخاطب داشت داستانام :)))

https://telegram.me/jazremad

نکته بعدی هم اینکه سعی میکنم دوباره وبلاگمو به همون روزمره نویسی دربیارم و داستانمو توی کانالم بذارم !

نکاتی که توی روزمره نویسی هام مینویسم، تجربه هایی ه که توی اون روز به دست اوردم و قطعا خوندنش خالی از لطف نیست!

مرسی که هستین

همون یکی دو نفرتون ( دو نقطه قلب )

۱۴ تیر ۹۶ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مُجیز
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۹ ب.ظ مُجیز
جواب لازمم !

جواب لازمم !

Bismillah

(به نام خدا به زبان آذربایجانی)

امروز نشستم از صبح به این فک کردم که این وضعیت خیلی سخت شده ! کلی حرف دارم بزنم و کلی قصه هم دارم بگم ولی نه حرف میزنم نه قصه هامو میذارم !

واسه همین گفتم بیام اینجا ازتون یه نظرسنجی کنم ! البته این نظرسنجی نشون میده واقعا چند نفر مطالبمو میخونن و واقعا واسه چند نفر دارم تره خرد میکنم :)))

نحوه پاسخ دادن تون همه به این صورته که زیر پستم، یه علامت فلش رو به بالا داره با یه علامت فلش رو به پایین! اگه جواب سوالم "اره" بود، فلش رو به بالا رو بزنید و اگه "نه" بود بالتبع همونی که خودتون میدونین !

و اما سوال :

مایلید بیشتر مطالب روزمره و شخصی مو اینجا بذارم تا قصه هامو ؟ 

۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۹:۰۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مُجیز