اون نمیدونه دوسش دارم ولی من که میدونم

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ق.ظ مُجیز
سرزمین لالا

سرزمین لالا

V mene boha
(به نام خدا به زبان اسلواکی)

حالا که وقتم آزادتر شده هرروز میشینم فیلمای برتر 2016 رو میبینم و قطعا نمیشه از فیلمای برتر 2016 نام آورد و از دروکننده جایزه های اسکار امسال یعنی La La Land اسمی نیاورد. نمیخوام فیلمو تحلیل کنم یا تریپ فیلمشناسی به خودم بگیرم. فیلم در قد و قواره ی فیلم های برتر سینمای دنیا نیست و اساساً هدف کارگردان این نیست که فیلمی بسازه که داورا بیشترین امیتازو بهش بدن.

ادامه مطلب...
۲۹ اسفند ۹۵ ، ۰۴:۰۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مُجیز
جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ب.ظ مُجیز
مُجیزَک جان

مُجیزَک جان

Ба номи Худо

(به نام خدا به زبان تاجیک)

یک ربع مانده به سه ی نصفه شب از خواب بیدار شده ام و میخواهم قصه ام را بنویسم.

برای که ؟ برای "تو" ؛ ناشر گفته است که کمی رنگ و لعاب قاطی کلمات کنم و داستان عشقی بگویم تا کتابم و کتابشان فروش برود.

پس واضح است ؛ حتما با کتابی روبرو خواهید شد که تهش یا من عروسی میکنم و یا در حالیکه معشوقه مرا ترک کرده است در غربت و سیاهی خانه ی قدیمی روستاییمان می میرم !

و خب برای احساسی تر شدن صحنه ، وقتِ جان دادنم ، قاب عکس معشوقه را هم در بغل گرفته ام و لبخند میزنم و با دست سردم ، غبار گرم قاب عکسش را می گیرم و بعد می میرم !

شاید باید قصه ام شبیه فیلم هایمان باشد که یا با طنز سخیف مردم را با کتاب آشتی دهم و یا با بدبختی و بیچارگی و سیاهی و تباهی و غبار گرم قاب عکسش اشک ملت را در آورم !

ادامه مطلب...
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مُجیز
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ مُجیز
پلاسکو پلاسید!

پلاسکو پلاسید!

भगवान के नाम पर
(به نام خدا به زبان هندی)

دیشب چهارشنبه سوری بود. مراسمی که حتی اسمشم عجیب غریبه ! سه شنبه س ولی بهش میگن چهارشنبه. توی جشنش سوری هم نمیدن، بیشتر "لعنت بر پدرمادر"برانگیزه. یه رسم باحال و قشنگ ایرانی که در عرض 1500 سال آدابشو با جنگ جهانی اول و دوم آپدیت کرده. دیشب داشتم توی خیابون راه میرفتم مث این موشه هدفونمو گذاشته بودم توی گوشم. یه لحظه هدفونمو درآوردم یهو دیدم کنارم یه کپسولی ترکید. فهمیدم وسط میدون مین راه میرفتم حواسم نبوده!

ادامه مطلب...
۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مُجیز
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۵۷ ق.ظ مُجیز
خداقوت پهلوون

خداقوت پهلوون

神の名の下に
(به نام خدا به زبان ژاپنی)

این هفته ی من پُره از تکلیف و امتحان و ارائه ! تازه به نوعی فاینالم دارم و باید از بچه های کارشناسی کوییز بگیرم. بخوایم دقیقتر به موضوع نگاه کنیم :

شنبه : تکلیف HW2 درس Y

یکشنبه : میانترم درس X ، تکلیف CA2 درس X  ، تکلیف A5 درس X ،

دوشنبه : درست کردن پاورپوینت برای درس X  ، کوییز درس Y ، امتحان نهایی درس Z ، رفتن به دفاع یکی از رفقا

سه شنبه : کوییز درس W ، 

چهارشنبه : انجام تکلیف A1 درس U

نکته قابل توجه اینه با همه ی این مشغله ها حتی جمعه هم درس نخوندم. همیشه یه چیزی توی وجودم میگه "وقت هست". در حالیکه نیست. این صدا چیه ؟ حضور این صدا توی زندگیم خوبه ؟

ادامه مطلب...
۲۱ اسفند ۹۵ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مُجیز
شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ مُجیز
مرغ همسایه خروسه

مرغ همسایه خروسه

En el nombre de Dios

(به نام خدا به زبان اسپانیایی)

صبحا ساعت 7، 8  میرم آزمایشگاه یه گوشه میشینم کارامو میکنم... وسط کار کردنم هم از هدفونم کمک میگیرم زمانو برام سریعتر بگذرونه ! ساعت 7 که میام، 7 و ربع احمد وارد آزمایشگاه میشه ! 10 هم که بیام بازم 7 و ربع احمد آزمایشگاه بوده ... احمد همیشه آزمایشگاه هست! حضور احمد توی زندگی من نیازه! بِهم میفهمونه از ساعت 7 و ربع گذشتم یا نه. احمد دوستیه که 5 ماه باهاش آشنا شدم. پسری شدیداً درونگرا شدیداً با وجدان و معمولاً بامزه!

وقتی غرق کارام میشم میبینم احمد از گوشه میزش سرک کشیده داره منو بررسی میکنه. میاد آروم ازم میپرسه چیکار میکنم؛ منم با خنده جواب میدم هیچی و خودشو میکشه کنار. احمد خیلی کار میکنه زود میاد دیر میره و ذره ای هم نقطه منفی توی اخلاقیاتش وجود نداره!

اما بهش حسودی میکنم

حسودی میکنم اما با دلیلای موجهی نمیتونم خودمو قانع کنم که احمد از من بهتره!

یعنی فقط حسودی محض میکنم! بدون ذره ای نفرت! حتی دوسش دارم

ادامه مطلب...
۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۴۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مُجیز