У име Бога
(به نام خدا به زبان صربستانی)

مُجیزَک جان مجموعه ای از نوشته های منه که در صدد این بودم کتاب بشه و امیدوارم یه روز به این هدفم برسم. اگه قسمت سوم این مجموعه رو  نخوندین حتماً بهش یه سری بزنید چون به حال و هوای قصه کمک می کنه

***

از تو می پرسم هدفت از زندگی چیست ؟

می دانم که اگر جواب تکراری ای بدهی ناراحتم می کنی و اگر جواب جدیدی بدهی پریشانم می کنی.

منتظر می مانم که خوب فکر کنی. می گویی نمی گویم هدفی ندارم اما غایتی ندارم. مسیر را می دانم اما این که تهش چه خواهد شد همه اش دست خداست.

اگر بگویم می خواهم خوشبخت ترین دنیا باشم اگر نشوم سرخورده خواهم شد و اگر بگویم موفق ترین دنیا باشم اگر نشوم به تلاش و سعی ام شک خواهم کرد.

اگر بگویم می خواهم عاشق ترین باشم اگر نشوم بهانه گیر خواهم شد

و اگر بگویم مومن ترین خواهم شد اگر نشوم ایمانم عادتم خواهد شد.

من ترینی نمی خواهم بشوم و هدفم را از بین ترین ها بر نمی گزینم.

من مسیر را می دانم و از مسیر لذت می برم. برای من هدف در مسیر رفتن است.

نه جوابت تکراری ست و نه جدید ست.

برگ های سبز آفتاب خورده ی کنار خیابان با نسیم خنک عصرگاهی تصویر دلنشینی از اولین گشت و گذارمان در خیالمان قرار می دهد.

شاخه گلی صورتی رنگ را از بین چمن ها میچینم و به تو هدیه میکنم. شاخه گلی صورتی رنگ را از کنار تابلوی لطفا گل ها را نچیدید میکنم و تقدیم تو می کنم.

سوالم را تکرار می کنی و در می مانم که راستش را بگویم و نظرت را راجع به خودم عوض کنم و یا دروغی بگویم و خودم را از خجالت واقعیت برهانم.

اگر سیاستمدار باشم جواب دلخواه تو را خواهم داد و اگر سیاستمدار متدینی باشم رویم را بر می گردانم و با شادی می گویم : آنجا را ببین. اولین بانک ایرانی. ببین چه پنجره های قدیمی ای دارد. شیر های قدعلم کرده ی سنگی جلوی پلکانش را ببین. تصور کن چه مردمانی با چه دغدغه هایی با چه پوششی وارد اینجا می شدند ؟

و تو در حالیکه ذوق کرده ای ، مادر مادربزرگت را تصور خواهی کرد که با زنبیل سوراخ سوراخ آبی نفتی اش ، داخل بانک می شود و امید دارد تا با خرده پس اندازی که سالیان سال پدر مادربزرگت جمع آوری کرده ، مادربزرگت را سربلند به خانه ی شوی بفرستند و جهازش را پر و پیمان خریداری کنند. بعدش شاید فکر خواهی کرد که گردبند کهنه ی از رنگ و رو افتاده ی مادربزرگت را که حالا در گردن تو افتاده حتما از این پس انداز خریده اند و بعد با خودت خواهی گفت پول هشتاد سال پیش این بانک ، حالا گردنبند گردن توست.

دوباره به خودم می آیم. امروز نه سیاستمدار می خواهم باشم و نه سیاستمدار متدین. می گویم برای من همه چیز هدف است. مسیر را نگاه نمی کنم. مسیر برایم لذتی ندارد.

متعجب شده ای ، میپرسی هدفت چیست ؟ می گویم موفقیت. لحنت صمیمانه تر می شود. «موفقیت تکراری ست. جواب غیرقابل پیش بینی می خواهم.» با خودم می گویم همه ی انسان های منطقی شکست خورده یک روزی حال الان مرا داشته اند. منطقی راست گفته اند منطقی دروغ گفته اند اما آخرش یک جا همه چیز را وا داده اند.

حداقل الان و اینجا و به تو نمی خواهم دروغ بگویم. اما همه ی خودم را وا نمی دهم.

می گویم هدفم فراموش نشدن است. در خاطر تاریخ ماندن ست.

می پرسی انسان های زیادی برای در خاطر تاریخ ماندنشان از خاطر خانواده شان گذشتند.

می گویم "در خاطر خانواده مانده" های زیادی از تاریخ خط خورده اند. همین سنگ فرش های تمیز کف پیاده رو را نگاه کن. زیرش پر است از آدمهای فداکار و جان برکفی که از صبح تا شب تلاش کردند تا خواسته ی همسرشان را تامین کنند.

همین بانک را نظاره کن.مردمان زیادی سال ها تلاش کردند و پس اندازهایشان را خرج جهاز فرزندانشان کردند و آخرش هیچ نامی از آنها نماند.

این همه فداکاری این همه ایثار

کدامشان در خاطر تاریخ مانده اند؟

در هم شده ای . ناگهان هول می شوی و می گویی آخرت هم تاریخی دارد. در خاطر تاریخ آخرت ماندن بهتر از این دنیاست.

با فلسفه ی تو ، جواب امروز من در تضاد است اما می گویم. «لذتش نقدتر است»

سکوت می کنی. می دانم که داری فکر می کنی آخرِ این تفاوت دیدگاه اساسی ما به کجا ختم خواهد شد. تو سر در گمی اما من تهش را می دانم. نزاع های رایج و عادی زندگی زناشویی. که اگر با دشمنی هم همراه گردد به جدایی می انجامد.

تو هر چقدر هم که پاک و معصوم باشی می دانم حداقل یک بار شده که گفته ای "خوشا لذت آنیِ دنیای فانی"

و البته بعدها آرام کنار گوشت زمزمه خواهم کرد که من هم  هر چقدر از سرزمین رستگاری دور شده باشم باز هم حداقل هزار بار شده که گفته ام خوشا لذت عمیق دنیای باقی.

حداقل میلیون ها بار شده که به خاطر روح کوچکم خودم را نفرین کرده ام.

حداقل میلیارد ها بار شده که گفته ام آدمهای مثل تو درست می گویند.

اما

اما ذات مرا که نمی توانی تغییر دهی.

از اخمت پیداست که مرا سخت قضاوت می کنی.

چشمکی می زنم و می گویم بخند.